۵ سریال مشابه «بازی مرکب» که باید تماشا کنید

سریال‌های مشابه بازی ماهی مرکب

فصل دوم سریال «بازی ماهی مرکب» همه ما را شگفت‌زده کرده است. از یک سو، طرفداران متعهد این سریال باور دارند که این فصل پیش‌زمینه‌ای عالی برای فصل سوم و حتی اسپین‌آف انگلیسی‌زبان آن به کارگردانی دیوید فینچر خواهد بود. اما در عین حال، بسیاری به روند پیشرفت داستان و تحلیل شخصیت‌ها نقدهایی وارد کرده‌اند و بر این باورند که فصل سوم، هرچقدر هم که خوب باشد، نمی‌تواند نقص‌های داستانی فصل دوم را پر کند. اما ما اینجا نیستیم که فصل دوم «بازی ماهی مرکب» را تحلیل کنیم. این سریال، هرچقدر هم که خوب یا بد باشد، به شدت جذاب است و بسیاری از ما نمی‌توانیم تا تابستان برای فصل سوم صبر کنیم.

با اینکه نمی‌توانیم نتفلیکس را برای انتشار زودتر فصل بعدی جذاب‌ترین سریالش متقاعد کنیم، می‌توانیم خود را تا آن زمان با سریال‌هایی که همان احساسات «بازی ماهی مرکب» را برایمان تداعی می‌کنند، سرگرم کنیم. بسته به حسی که از بازی «ماهی مرکب» گرفتید، انتخاب‌های متفاوتی دارید. زیرا در نهایت، «بازی ماهی مرکب» در عین اینکه یک سریال سرگرم‌کننده و هیجان‌انگیز است، داستانی برای یادآوری نقدهای همیشگی به سیستم‌های سرمایه‌داری نیز به شمار می‌رود.

برای همین ابتدا باید به این فکر کنید که از کدام قسمت داستانی «اسکوید گیم» بیشتر لذت بردید: آیا از هیجان همیشه نزدیک مرگ بودن و غیرقابل پیش‌بینی بودن اوضاع شگفت‌زده شدید یا اینکه این سریال بیشتر برایتان حکم یک درام سمبولیک از شرایط حاضر بسیاری از کشورها را داشت؟ در این لیست به تعدادی از سریال‌هایی می‌پردازیم که هرکدام می‌توانند تداعی‌گر بخشی از جذابیت «اسکوید گیم» باشند.

اگر از آن دسته افرادی هستید که به سریال‌های با دوز هیجان بالا ولی همراه با عناصر نقد اجتماعی علاقه دارید، بهتر است به یکی از قدیمی‌ترین سریال‌های لیست هر سریال‌دوستی سر بزنید: «فرار از زندان».

هشدار: اسپویل

فرار از زندان (Prison Break)

«فرار از زندان» یک مجموعه تلویزیونی دراماتیک آمریکایی است که از سال 2005 تا 2017 در شبکه فاکس پخش شد. مغز متفکر این برنامه، پاول تی. شوریگ (Paul T. Scheuring)، با استفاده از داستانی پیچیده و شخصیت‌های بسیار جذاب همراه با پایان‌های متصل به فصل بعدی هر فصل، مخاطب را مجذوب خود می‌کند تا سرجایش بنشیند. در طول این مجموعه، نکته‌ای که در نظر گرفته می‌شود این است که چگونه مایکل اسکافیلد عمداً به خاطر نفوذ به امن‌ترین زندان برای نجات برادرش، لینکلن باروز، محکوم به اعدام، به زندان می‌رود. بنابراین این رشته داستان زمینه بحث‌های جدیدی را در مورد خط نهایی داستان و رشد شخصیت‌ها، مضامین این سریال و حتی انتقاداتی که در طول اجرای آن با آن مواجه شد و چگونگی ایجاد یک نوع سبک جدید در سریال‌سازی به وجود آورد.

«فرار از زندان» دارای پنج فصل با 90 قسمت است. این سریال یک داستان هیجان‌انگیز، درام و اکشن است و توانست تعداد بسیار زیادی بیننده را در پخش اولیه خود و دوباره در ورژن بازسازی‌شده خود جذب کند.

خط داستانی روی مایکل اسکافیلد متمرکز است، یک مهندس سازه که قصد دارد برادرش را از زندان ایالت فاکس ریور بگریزاند، زیرا لینکلن به اشتباه به قتل برادر معاون رئیس‌جمهور محکوم شده است. سریال با لینکلن باروز (دومینیک پرسل) در انتظار اعدام شروع می‌شود که در واقع به اشتباه به جرمی محکوم شده است. برادر لینکلن، مایکل اسکافیلد (ونتورث میلر)، می‌خواهد او را نجات دهد. بنابراین، مایکل نقشه‌ای هنرمندانه طراحی می‌کند که شامل خالکوبی نقشه‌های زندان است (یک نماد از عشق برادری که وسیله‌ای برای فرار روی بدن خودش ماندگار کرده).

نکاتی که ممکن است شما را به یاد «اسکوید گیم» بی‌اندازند بیشتر در فصل اول و دوم سریال خلاصه می‌شوند. مثلاً:

حبس برای انتقام: مایکل یک سرقت برنامه‌ریزی‌شده از بانک را به عنوان یک حرکت استراتژیک طراحی می‌کند تا دستگیر شود و به نوبه خود در زندان ایالتی فاکس ریور، جایی که لینکلن در آن نگهداری می‌شود، زندانی شود.

خالکوبی: مایکل خالکوبی‌هایی دارد که با معانی و کدهای مخفی کدگذاری شده‌اند که شامل نقشه زندان، اطلاعات کلیدی فرار و همچنین برخی ارجاعات به نقشه او برای نجات لینکلن است.

دوستان و دشمنان: مایکل با چند زندانی دوست می‌شود که نزدیک‌ترین آنها فرناندو سوکره و خطرناک‌ترین آنها بنجامین “تی‌بگ” فرانکلین است. او همچنین با کاپیتان برد بلیک، یک نگهبان فاسد زندان، دشمنی پیدا می‌کند.

برنامه خروج: همانطور که نقشه مایکل آشکار می‌شود، او مجبور می‌شود با شکست‌های برنامه‌ریزی نشده نیز روبرو شود. زندانیان برخلاف میل همدیگر خیانت می‌کنند و به دلیل گشت‌زنی مقامات در زندان، نقشه می‌تواند در هر زمانی لو رود.

فصل به اوج خود می‌رسد و در طول فرار از زندان فاکس ریور، یک وقفه در خوشبختی نهایی رخ می‌دهد. فصل با اجرای موفقیت‌آمیز استراتژی خروج توسط مایکل و دیگر زندانیانش به پایان می‌رسد، اما نه بدون عواقب بعدی.

مایکل و دیگر فراریانش در حالی که به نظر می‌رسد فرارشان از فاکس ریور به پایان رسیده است، همچنان تحت تعقیب اف‌بی‌آی قرار دارند. مأمور توانای الکساندر ماهون رهبری عملیات را بر عهده دارد.

در نیمه اول فصل دوم، سریال با مایکل، لینکلن و چند زندانی فراری آغاز می‌شود که در مسیرهای مختلف حرکت می‌کنند و با نبردها و دوراهی‌های اخلاقی خود روبرو می‌شوند. تا اینجای داستان، فرار از زندان ما را به یاد نقشه شکست‌خورده 456 برای فرار از بازی می‌اندازد. با آشنایی بیشتر با فضای فرار از زندان، متوجه المان‌های اجتماعی آن نیز خواهید شد.

سریال «بازی دروغگو» (Liar Game) بر اساس یک مانگا ساخته شده که مانند «بازی ماهی مرکب» هم المان‌هایی از نابرابری اجتماعی دارد و هم داستان حول یک بازی می‌چرخد که تاریک‌ترین جنبه‌های انسان‌ها را نمایان می‌کند.

هشدار: اسپویل

بازی دروغگو (Liar Game)

بازی دروغگو (ライアーゲーム، Raiā Gēmu) یک مجموعه مانگا است که توسط شینوبو کایتانی نوشته شده است. این مانگا برای اولین بار در سال 2005 در مجله مانگای ژاپنی Weekly Young Jump منتشر شد و بعدها به یک سریال درام تبدیل شد که در 14 آوریل 2007 از تلویزیون فوجی پخش گردید.

داستان حول محور کانزاکی نائو، دانشجوی کالج می‌چرخد که درگیر بازی‌ای به نام مسابقات بازی دروغگو (LGT) می‌شود، جایی که بازیکنان برای برنده شدن از فریب استفاده می‌کنند و سایر بازیکنان را با پولشان فریب می‌دهند. در اوایل سریال، او از یک محکوم سابق و کلاهبردار نابغه به نام آکیاما شینیچی کمک می‌گیرد. این زوج در راندهای متعددی از LGT شرکت می‌کنند و هر بار که فکر می‌کنند بازی به پایان رسیده است، مجبور می‌شوند دوباره با ریسک‌های بالاتر برگردند. اگرچه در ابتدا تمایلی به ادامه دادن ندارند، اما تصمیم می‌گیرند به بازی ادامه دهند تا ماهیت واقعی سازمان پشت آن را کشف کنند و سعی کنند سایر شرکت‌کنندگان را از LGT و بدهی‌هایی که متحمل شده‌اند آزاد کنند.

برندگان می‌توانند زندگی‌ای داشته باشند که فقط آرزوی آن را می‌توان داشت، در حالی که بازنده‌ها با جهنمی از بدهی‌های اجتناب‌ناپذیر روبرو هستند. بازیکنان معمولاً افرادی ناامید هستند که بدهی‌های زیادی دارند و بازی را آخرین راه خروج خود می‌دانند، بنابراین این ادامه دادن را برایشان توجیه می‌کند و تمایلی به اعتماد یا همکاری با سایر بازیکنان ندارند (آشناست، درست است؟). دو شخصیت اصلی ما نائو کانزاکی است که نسبت به اشتباه‌هایش صادق است و شینیچی آکیاما، نابغه سابق که نفرتش از کلاهبرداری او را تشویق می‌کند تا بازی دروغگو را از درون نابود کند. او نقشه انتقام را با همان اشتیاقی که 456 دارد، پیش می‌برد.

این مجموعه بازی دارای چندین دور است که هر یک دارای یک بازی متفاوت با استراتژی‌های جالب و منحصر به فرد هستند. در طول هر راند، استراتژی‌های مختلفی را مشاهده می‌کنیم که باید با آنها بازی شود و اغلب درک بازی را در ذهن بازیکن تغییر می‌دهند. در پایان، بیننده احساس می‌کند که همه جنبه‌های بازی را درک کرده است. چیزی که سریال را بسیار جذاب می‌کند این است که چگونه شخصیت‌ها، تم‌ها و بازی‌ها به یکدیگر گره می‌خورند. اگرچه پیش‌فرض بازی‌ها در ابتدا دلالت بر یک بازی با مجموع صفر دارد که استراتژی‌های خودخواهانه را تشویق می‌کند، اما راه بهینه برای انجام بازی‌ها اغلب همکاری کردن است؛ که شخصیت اصلی ما، نائو، با طبیعت صمیمانه‌اش سایر بازیکنان را متقاعد می‌کند تا این کار را انجام دهند.

نکته‌ای که سریال «بازی دروغگو» را بسیار شبیه به «بازی ماهی مرکب» می‌کند، تشابه اجرای بازی‌هاست: در یکی از دورهای بازی دروغگو، دور صندلی‌های موزیکال شکل می‌گیرد. در نگاه اول، این بازی شبیه به بازی صندلی‌های موسیقی معمولی است – بازیکنان باید قبل از پایان راند روی صندلی بنشینند یا حذف شوند و بعد از هر دور تعداد صندلی‌ها کاهش می‌یابد. با این حال، «بازی دروغگو» تعدادی پیچ و تاب اضافه می‌کند که نحوه بازی را تغییر می‌دهد (دقیقاً مثل همه بازی‌های «بازی ماهی مرکب»).

سریال بعدی از بسیاری جهات شبیه به «بازی ماهی مرکب» است و از آن دسته سریال‌های کم‌گرفته‌شده‌ای است که کسی درباره آن صحبت نمی‌کند. اما «دد ست» تقریباً تمام عناصر «بازی ماهی مرکب» را داراست: بازی، نقد اجتماعی و جنگ برای بقا.

هشدار: اسپویل

دد ست (Dead Set)

«دد ست» یک مینی سریال ترسناک/درام است که در آن یک آخرالزمان به دست زامبی‌ها رخ می‌دهد و هم‌خانه‌های ریلتی شو «Big Brother» به تنها بازمانده‌های این آخرالزمان تبدیل می‌شوند. شاید مضحک به نظر برسد، اما این کانسپت هوشمندانه‌ای دارد که توسط چارلی بروکر تهیه‌کننده بریتانیایی خلق شده است.

او به‌عنوان یکی از طرفداران پروپاقرص زامبی‌ها، معتقد است: «هر فردی در کشور باید در مقطعی به این فکر کرده باشد که اگر آخرالزمان وحشتناکی در طول اجرای Big Brother رخ دهد، چه اتفاقی خواهد افتاد.» سریال «دد ست» به دنبال شخصیت اصلی داستان، کلی، یکی از کارکنان این برنامه است که موفق می‌شود خود را نجات دهد و به خانه پناه ببرد.

در حالی که بروکر ادعا می‌کند این سریال “در درجه اول پر از هرج و مرج” است، او مخاطبان را تشویق می‌کند که خودشان قضاوت کنند. این سریال به‌عنوان نقدی علیه برنامه‌های ریلتی شو و سازندگان آن آغاز می‌شود، اما عمدتاً فرهنگ و پیروی از سیستم‌ها را هدف قرار می‌دهد.

اپیزود اول سریال با شخصیت جاپلین آغاز می‌شود که جذابیت جاپلین و شایستگی برنامه‌های تلویزیونی مانند Big Brother را در جامعه زیر سوال می‌برد. بنابراین، از همان ابتدا به این سؤال می‌رسیم که ریلتی شوها چگونه بر ما تأثیر می‌گذارند و چرا مخاطبان این‌قدر تحت تأثیر آن‌ها هستند.

به گفته S. Shyam Sundar، استاد ارتباطات و یکی از مدیران آزمایشگاه تحقیقاتی تأثیرات رسانه در دانشگاه پن استیت، ریلتی شوها «بسیار اغواکننده‌تر از سایر انواع مدیا هستند، زیرا بسیار واقعی‌تر به نظر می‌رسند و کمتر سازمان‌دهی شده‌اند. در حالی که این تا حدودی درست است، امروزه به‌طور گسترده می‌دانیم که ریلتی شوها معمولاً بازنمایی واقعی از “واقعی” نیستند.» سریال بینندگان را ترغیب می‌کند که به گذشته آنچه که روی صفحه می‌بینند فکر کنند و اعتبار آنچه را که به عنوان “واقعیت” نامگذاری شده، زیر سوال ببرند.

ریلتی شوها به‌طور جهانی به عنوان “سطل زباله” شناخته می‌شوند. Big Brother هم برنامه‌ای از این دسته است و بنابراین انتخاب واضحی برای استفاده به‌عنوان مبنایی برای نقد در «دد ست» محسوب می‌شود. بروکر همچنین اشاره می‌کند که «همه فیلم‌های زامبی در نهایت به یک زنجیره اتفاقات در حبس خلاصه می‌شوند» و خانه منزوی و پر از دوربین «Big Brother» یک محیط ایده‌آل و بدیع برای این داستان است.

از بسیاری جهات، زامبی‌های بی‌ذهن در «دد ست» تلاش می‌کنند تا بینندگان ریلتی شو را ضعیف نشان دهند. این سریال ریلتی شوها را به یک عفونت تشبیه می‌کند که با افزایش محبوبیت و جذب مخاطبان خود، در واقع قربانیانشان را بالا می‌برند. هنگامی که مردم شروع به تماشای برنامه‌هایی مانند Big Brother می‌کنند، معتاد می‌شوند و نمی‌توانند آن‌ها را کنار بگذارند. این مسئله می‌تواند همان پرسپکتیو میلیاردها تماشاگر «بازی ماهی مرکب» را برای ما شرح دهد؛ اینکه چگونه ما به‌عنوان انسان قادر هستیم شاهد درد و رنج انسان‌هایی باشیم که جلوی چشم ما می‌میرند و حتی از آن لذت ببریم.

سریال بعدی از محبوبیت منتقدان برخوردار است؛ هرچند در رده بازی برای بقا قرار نمی‌گیرد، اما هر دو شامل عناصری از اختلاف طبقاتی و ابعاد آن و هیجان بسیار زیاد حتی در کوچک‌ترین لحظات هستند.

Westworld (وست‌ورلد)

هشدار: اسپویل

«Westworld» یک دنیای فانتزی است. این سریال علمی تخیلی HBO وست‌ورلد را به‌عنوان یک شهربازی درجه یک، یک زمین بازی بزرگ و پرهزینه برای تعطیلات ارائه می‌دهد که در آن طبقه نخبگان جهان می‌توانند هر نوع ماجراجویی را در جهانی مبتنی بر غرب قدیمی دهه 1800 آمریکایی تصور کنند. این برنامه همچنین تمرکز زیادی بر روی چند مهمان دارد که می‌توان آن‌ها را مشابه «گیمرهای هاردکور» در دنیای امروز بدانیم – آن‌ها بر فتح، اکتشاف تا حد افراط و بهره‌برداری از هر جنبه ممکن در بازی انتخابی خود پافشاری می‌کنند. این مهمان‌های «بازی‌گر» همچنین افراد بسیار قدرتمندی هستند که در نقاط مختلف به‌عنوان «تایتان‌های صنعت» شناخته می‌شوند و نشان داده می‌شود که نه تنها رفتارهای غیرقابل قبول اجتماعی «در بازی» دارند، بلکه در دنیای واقعی نیز به دنبال کارهای مشابه هستند. این تصادفی نیست، زیرا «Westworld» استعاره‌ای تکان‌دهنده به ما ارائه می‌دهد که به عدم تعادل اجتماعی-اقتصادی قدرت در دنیای واقعی اشاره می‌کند و به‌عنوان نگرانی فزاینده‌ای برای زندگی‌مان آشکار می‌شود.

«Westworld» بر اساس فیلمی از دهه 70 ساخته شده است که خود بر اساس رمانی از مایکل کرایتون است. همانطور که گفته شد، دنیای مورد نظر سریال به‌عنوان یک شگفتی فناوری مدرن، مکانی برای سرگرمی و تعطیلات، حتی برای رقابتی‌ترین فردی که به دنبال چالش است، ارائه می‌شود. هوش مصنوعی‌های پیشرفته این داستان با ظاهر و عمل بسیار انسانی ظاهر می‌شوند که از بافت بیولوژیکی با هسته کامپیوتری به‌عنوان یک “مغز” ساخته شده‌اند و متعلق به شرکتی به نام Delos Incorporated هستند.

دلوس نه تنها مالک Westworld است، بلکه مجموعه‌ای از پارک‌های موضوعی را نیز در اختیار دارد که همگی بر اساس زمان‌ها و فرهنگ‌های مختلف از سرتاسر جهان طراحی شده‌اند، مانند راج (هند مستعمره تحت سلطه بریتانیا)، Shogun World (دوره انزواطلبی و فئودالی ادو در ژاپن) و Warworld (اشغال ایتالیا توسط نازی‌ها در جنگ جهانی دوم) که همه مظاهر قدرت‌طلبی را به تصویر می‌کشند. تحت نام Delos Destinations، هر پارک مجهز به ربات‌های زیستی است که به آنها “دام” می‌گویند. کارکنان این پارک‌ها شامل انسان‌های مختلفی هستند که روایت‌ها را خلق کرده، شناخت و رفتار ربات‌ها را برنامه‌ریزی و آزمایش می‌کنند. همچنین فناوری‌هایی وجود دارند که ربات‌های «مرده» یا آسیب‌دیده را بازیابی و تعمیر می‌کنند تا پس از پاک‌سازی دوباره به خدمت بازگردند. ربات‌ها به عنوان ماشین‌های پیشرفته معرفی می‌شوند، نه افراد. آن‌ها متعلق به شرکت Delos هستند. Delos همچنین تولیدکننده عمده ربات‌های صنعتی است که هیچ شباهتی به ربات‌های Westworld ندارند. در خارج از Westworld، تمرکز بر ربات‌هایی است که به اهداف کشاورزی، ساخت‌وساز/تولید صنعتی و اجرای قانون/کنترل شورش خدمت می‌کنند.

وجه مشترک وست‌ورلد و بازی ماهی مرکب بیشتر از آنچه به نظر می‌آید است. شاید در نگاه اول، وست‌ورلد از لحاظ میزان رنج هیجان‌انگیز اسکوید گیم برخوردار نباشد، اما پیچش‌های فلسفی وست‌ورلد در نهایت به صحنه‌های پرتنشی ختم می‌شوند که ما در اسکوید گیم نیز شاهد آن‌ها هستیم. به گفته بسیاری، سریال «آخر خواهر بزرگتر» یا حتی الهام اصلی برای اسکوید گیم است؛ برخی حتی بازی ماهی مرکب را نسخه تقلبی و واقعی‌سازی شده از این سریال می‌دانند، اما اینطور نیست.

هشدار: اسپویل

Alice in Borderland (آلیس در سرزمین مرزی)

Squid Game با رکوردهایش، گل سرسبد سریال‌های بین‌المللی نتفلیکس است و در این هیچ جای شک نیست. اگرچه بازی مرکب سزاوار تمام تبلیغاتی است که دریافت کرده، بسیاری از طرفداران تعجب می‌کنند که چرا Alice in Borderland، که در 10 دسامبر 2020 منتشر شد، آنچنان از سوی نتفلیکس تبلیغ نشد.

Alice in Borderland یک سریال هیجان‌انگیز ژاپنی است که در آن گروهی خاص مجبور به شرکت در بازی‌های ژانر تلاش برای بقا هستند که بر اساس نقاط قوت افراد مختلف طراحی شده‌اند. این سریال بر روی طبیعت انسان در بدترین حالت خود تمرکز دارد و اینکه در مواجهه با وضعیت مرگ یا زندگی چه انتخاب‌هایی انجام می‌شود. بازی‌های مرکب و AiB هر دو بسیار خطرناک هستند و تلفات بیشتری نسبت به بازماندگان دارند. هر دو از بازی‌ها به عنوان راهی برای نشان دادن ظلم انسانی در شرایط بقا استفاده می‌کنند. در هر کدام پیچش‌های داستانی زیادی وجود دارد و هر دو کاملاً غیرقابل پیش‌بینی هستند. اگرچه مقدمه یکسانی دارند، اما اهداف آنها متفاوت است.

نکته اصلی داستان Squid Game موضع ضد سرمایه‌داری آن بود. همه بازیکنان حق داشتند در ازای پول در بازی‌ها شرکت کنند و حتی پس از رای دادن به ترک، بسیاری دوباره برای بازی برگشتند. آن‌ها متوجه شدند که زندگی‌شان در خارج از بازی‌ها به همان اندازه بد است. به عبارت دیگر، شانس بقای یکسانی در هر دو صورت وجود داشت. علاوه بر این، این بازی‌ها توسط مرد ثروتمندی اداره می‌شود که اساساً حوصله‌اش سر رفته بود و می‌خواست با نخبگان دیگر روی «بازی‌های ماهی مرکب» شرط‌بندی کند؛ شرکت‌کنندگان آن فقط از طبقه کارگر فقیر و بدهکار تشکیل شده بودند. هدف این سریال نشان دادن این است که چگونه همه در بازی‌ها به عنوان نیروی کار به طور کلی “برابر” هستند، در حالی که در واقعیت، هیچ کس برابر نیست زیرا همه ما تحت کنترل کسانی هستیم که پول دارند. نخبگان قدرت و پول لازم برای کمک به این مردم را داشتند، اما در عوض رنج آن‌ها را به عنوان سرگرمی تماشا می‌کردند. این برای نشان دادن فساد بالای آنان است و اینکه چگونه فقرا به دلیل ساختار سرمایه‌داری در چرخه فقر گرفتار شده‌اند.

از سوی دیگر، در AiB ما از هدف بازی‌ها بی‌اطلاع هستیم و بنابراین نمی‌توانیم آنها را به مسائل اجتماعی گسترده‌تر مرتبط کنیم. استفاده از تفسیرهای دنیای واقعی مرتبط در بازی ماهی مرکب به آن اجازه می‌دهد تا برای مخاطبان وسیع‌تری جذاب باشد. بازی مرکب تمام جنبه‌هایی را دارد که AiB داشت، اما از یک موضوع فراگیر بزرگ‌تر استفاده کرد که دلیل واقعی چنین ظلمی است.

دلیل دیگر این است که بازی‌های درون AiB بسیار دشوارتر هستند و بسیاری از آنها غیرواقعی به نظر می‌رسند. در یک صحنه، دو شخصیت باید از تونلی فرار کنند که هزاران تن آب از آن خارج می‌شود. به نوعی، آنها با احتمال غرق شدن مواجه می‌شوند و به نهایت آسیبی می‌رسند.

در همان قسمت، بازی شامل عبور از یک حیوان بزرگ گربه‌مانند است. در یک صحنه، شخصیت اصلی از درب ماشین به عنوان حفاظ استفاده می‌کند، در حالی که حیوان می‌توانست به راحتی آن را له کند. همچنین، در همان قسمت اول، شخصیت اصلی توانست سرنخ‌های تصادفی زیادی برای در امان ماندن از مرگ به دست آورد که بسیار بعید به نظر می‌رسید. در بازی «ماهی مرکب»، بازی‌ها بسیار ساده‌تر هستند. این بازی‌ها به دوران کودکی تعلق دارند و نشان می‌دهند که چگونه نیروی کار به راحتی هدایت می‌شود؛ مانند این بازی‌ها که برای نخبگان، صرفاً بازی کودکانه‌ای است. بازی‌ها واقع‌گرایانه و برای تماشاگران به راحتی قابل درک بودند، زیرا پیامدهای سنگینی بر زندگی روزمره در یک جامعه بی‌رحمانه و سرمایه‌داری داشتند. اما در «آلیس در سرزمین مرزی»، به نظر می‌رسید که همه در ژاپن به شکلی جادویی و بدون هیچ توضیحی ناپدید می‌شوند و به دلیل عدم باورپذیری و سادگی، این ضربه سخت‌تر از «بازی ماهی مرکب» است.

با این حال، با تمام هیجانی که «بازی ماهی مرکب» به تصویر می‌کشد، حتی به اندازه‌ای که ما در «آلیس در سرزمین مرزی» تجربه می‌کنیم، نمی‌رسد. «آلیس در سرزمین مرزی» دقیقاً همان هیجان خارج از واقعیت مانگاگونه‌ای را ارائه می‌دهد که تمام طرفداران انیمه دنبالش هستند و هر لحظه غیرقابل پیش‌بینی‌تر می‌شود؛ چیزی که «بازی ماهی مرکب» احتمالاً به دلایل واقع‌گرایانه بودنش هرگز به آن نخواهد رسید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ماجراهای بیشتر

خبرنامه ایمیلی ماجرا

آخرین اخبار و مقالات ادبیات، فیلم، سریال، ویدیو گیم و کلی ماجرای دیگه رو از دست ندید!

به جمع ماجراجوها خوش اومدی!

مشکلی پیش آمده، لطفا دوباره امتحان کنید

بلاگ ماجرا will use the information you provide on this form to be in touch with you and to provide updates and marketing.